خلاصه کتاب شغل مورد علاقه من برای انتخاب شغل مناسب

این مقاله خلاصه کاملی از کتاب شغل مورد علاقه من اثر آلن دوباتن است. این مطلب را با دقت بخوانید. هر شخصی که نیاز به شغل و پول دارد، حداقل باید یکبار این کتاب را مطالعه کند. و این مقاله کامل‌ترین خلاصه نویسی از کتاب شغل مورد علاقه من است. همراه با تمامی تمرینات کتاب.

فهرست مطالب

چگونه در مسیر صحیح یک شغل قرار بگیریم

با مطالعه‌ی این کتاب می‌آموزیم یافتن شغل مورد علاقه نیاز به آموزش دارد. امروز صحبت کردن پیرامون این موضوع که دوست داریم چه شغلی داشته باشیم و شغل مورد علاقه‌ی ما چیست کاملا عادی است. حتی گاهی یک ضرورت به حساب می‌آید. مردمان زمانه‌ی امروز مشغول بودن به کاری را که به هیچ عنوان آن را دوست ندارند یک جور بدبیاری می‌دانند. کتاب شغل مورد علاقه نیز در همین راستا نوشته شده است تا به نیاز مردم پاسخ بگوید. و آن‌ها را در یافتن شغل مورد علاقه‌ی خود راهنمایی کند.

اما بیایید نگاهی به گذشته بیندازیم به زمانی که مردم کار دیگری جز کشاورزی دامپروری و کار در معادن نداشتند. در آن زمان قرار نبود افراد، عاشق کاری باشند که انجام می‌دهند. بلکه صرفا آن را به این دلیل انجام می‌دادند که به پول نیاز داشتند. بنابراین کار کردن ما انسان‌ها در طول تاریخ همواره با رنج کشیدن همراه بوده، و زمان‌های شادی و تفریح همواره بیرون از ساعات اتفاق افتاده است. از طرفی افراد طبقات بالاتر جامعه به طور کلی بی‌نیاز از کار کردن بودند. زیرا نیازی به پول نداشتند.

چنین وضعیتی آرزوی هر کسی بود. آنها می‌خواستند آنقدر پول داشته باشند که دیگر نیازی به کار کردن پیدا نکنند. بنابراین هرگونه کار کردن و دریافت دستمزد در آن زمان به خودی خود، افراد را به طبقات پایین‌تر جامعه می‌راند. در روم باستان از واژه‌ی نگوتیوم برای اشاره به کسب و کار استفاده می‌شده است، که به معنای فعالیت بدون لذت است.

این واژه به خوبی فرهنگ مردمان باستان را درباره‌ی کار کردن نشان می‌دهد. از آنجا که زندگی سعادتمند مساوی بود با شناسایی کردن بدون هیچ کار و فعالیت دردسرسازی، مشغول بودن به کار نیز مساوی بود با زندگی توام با رنج و سختی.

کتاب شغل انتخابی من

دگرگونی جوامع در پایان قرون وسطی

اما در پایان قرون وسطی جوامع انسانی دچار یک دگرگونی شدند. کم‌کم بعد دیگری از کار کردن برای مردم پررنگ شد. کار کردن به قصد درآوردن پول بیشتر و در نتیجه دستیابی به لذت بیشتر در زندگی. یکی از اولین کسانی که توانست از کار مورد علاقه‌ی خود پول در آورد یک نقاش ونیزی به نام تیتیان بود. او همچنان که با علاقه و خواست قلبی نقاشی می‌کشید، مایل بود حق‌الزحمه‌ی خوبی در مقابل این کار خود دریافت کند.

ایده‌ی تیتیان در زمانه‌ی خود یک ایده‌ی انقلابی محسوب می‌شد. ایده‌ای که به یکی از ویژگی‌های انسان مدرن تبدیل شد. چرا که تا پیش از آن انسان‌ها یا فقط در پی لذت بردن بودند و کاری را که دلشان می‌خواست انجام می‌دادند. یا فقط در پی کسب درآمد بودند، و بدون توجه به علاقه هر کاری که می‌توانستند در مقابلش دستمزد دریافت کنند، انجام می‌دادند.

در خلاصه‌ی کتاب شغل مورد علاقه نوشته‌ی آلن دوباتن، موانعی که بر سر راه رسیدن به ایده‌ی مدرن شغل مورد علاقه وجود دارند را بررسی می‌کنیم. و راه‌های عبور از این موانع را می‌آموزیم. در این مقاله به این پرسش‌ها پاسخ داده می‌شود:

  • چه معیارهایی یک شغل را به شغل مورد علاقه‌ی ما تبدیل می‌کند؟
  • اسطوره‌ی رسالت چیست؟
  • عوامل بیرونی و درونی چگونه بر انتخاب شغل ما تاثیر می‌گذارد؟ 

قدم گذاشتن در مسیر انتخاب شغل مورد علاقه

ایده‌ی تیتیان این بود که می‌توان هر دوی این مولفه‌ها یعنی لذت و درآمد را یکجا داشت. این ایده امروزه به قدری در ایدیولوژی ما نهفته شده است که یک شغل عالی را شغلی می‌دانیم که پول و رضایت درونی را یکجا برایمان فراهم کند. نمی‌توانیم انکار کنیم که یافتن چنین شغلی دشوار است. زیرا لذت درونی و درآمد به هیچ عنوان از یک جنس نیستند. اینکه بتوانیم همزمان روح خود را سیراب کنیم و مخارج زندگیمان را نیز تامین کنیم هدفیست که به سادگی ممکن نیست.

جالب است که وقتی تیتیان این ایده را مطرح کرد اندکی بعد روابط شخصی انسان‌ها نیز دستخوش تغییر شد. تا پیش از آن افراد با یکدیگر ازدواج می‌کردند تا به یک هدف مشخصی مانند تولید نسل یا تقسیم کارها در اداره کردن زندگی دست یابند.

مشترکینی که درخواست لیست کتاب داده اند

ازدواج هم مانند انتخاب شغل بود

در واقع ازدواج همان جایگاهی را داشت که کار کردن برای کسب درآمد داشت. از طرف دیگر ماجراهای عاشقانه‌ای که میان دو نفر پیش می‌آمد حکم همان فعالیت لذت‌بخشی را داشت که کسی انتظار درآمد از آن را نداشت.

بدین ترتیب داشتن معشوقه‌هایی جدا از همسر یک اتفاق عادی محسوب می‌شد. زیرا هیچ کدام از این دو نمی‌توانستند جای همدیگر را پر کنند. مانند کسی که مجبور بود از صبح تا غروب نجاری کند و پول در آورد و شب‌ها با نواختن ساز روح خود را ارضا کند. بدین ترتیب، همانطور که هنوز شغل مورد علاقه معنایی نداشت، ازدواج رمانتیک نیز بی‌معنا بود.

تا آنکه در نیمه‌ی دوم قرن هجدهم میلادی مردم کم‌کم متوجه شدند که هم می‌توانند ازدواج کنند و به اهداف زندگی مشترک برسند و هم عاشق همسر خود باشند. این اتفاق دو سر طیف، یعنی ازدواج وعشق را با یکدیگر یکی کرد و حاصل آن چیزی نبود جز ازدواج همراه با عشق. مانند آنچه که درباره‌ی کار کردن پیش آمده بود. کسب درآمدراه با رضایت درونی.

شغل مورد علاقه من

مشکلاتی که در تغییر نگرش بوجود آمد

این دو تغییر در زندگی انسان مدرن به جز نتایج خوب و دلچسبی که داشت مشکلاتی را نیز به وجود آورد. اولین مشکل این بود که ما، جدایی ذاتی عمل لذت بخش از عمل هدف‌گرا را از یاد بردیم و معیارهای زندگی خود را بر اساس ایده‌ی تیتیان بنا کردیم. بدین ترتیب ما معیار‌های بلندپروازانه‌ای برای زندگی خود در نظر گرفتیم، که وقتی به آن نمی‌رسیم احساس می‌کنیم به قدر کافی خوب و توانمند نیستیم. سپس خود را سرزنش می‌کنیم.

دومین مشکل که در ادامه پیش آمد این بود که ما خیال کردیم پیدا کردن یک شغل مورد علاقه و دارای درآمد خوب، نیازی به آموزش ندارد. بلکه کاملا غریزی اتفاق می‌افتد ما این الگوی اشتباه را در خصوص روابط شخصی خود نیز پیاده کرده‌ایم. همچنان که به دنبال ازدواج با عشق هستیم، هیچ آموزشی و هیچ مهارتی را در خود تقویت نمی‌کنیم.

بلکه منتظر هستیم تا غریزه‌، همه‌ی کارها را پیش ببرد. و این اشتباه بزرگی است. آنطور که برای یاد گرفتن ریاضی نیاز به آموزش داریم، برای یافتن شغل مورد علاقه یا رابطه‌ی مورد علاقه‌ی خود نیز باید آموزش‌های لازم را دریافت کنیم.

موانعی که در مسیر شغل وجود دارد

در مسیر پیدا کردن شغل مورد علاقه، موانع جدی وجود دارد، که خوشبختانه تا امروز شناخته شده‌اند و راهکارهایی برای غلبه بر آنها نیز پیدا شده است. در این خلاصه نویسی، این موانع را بررسی می‌کنیم:

۱. فقدان مهارت‌های لازم

داشتن هر شغل رضایت‌بخشی نیازمند داشتن یک سری مهارت‌ها و توانایی‌های مشخص است. خوشبختانه امروزه این موضوع نمی‌تواند یک مانع محسوب شود زیرا با وجود موسسات آموزشی مختلف و امکانات گسترده اینترنتی هر کسی به راحتی می‌تواند مهارت‌های مورد نیاز خود را فرا گیرد.

۲. فقدان اطلاعات در مورد فرصت‌های موجود

در گذشته مانند امروز این امکان وجود نداشت که بتوانیم از فرصت‌های شغلی که در سرتاسر شهر، کشور و حتی دنیا وجود دارد باخبر شویم. برای مثال ممکن بود شما تمام مهارت‌های لازم برای شغل نخ‌ریسی را داشته باشید و حتی به این کار علاقه‌مند هم باشید. اما اگر با یکی از دوستانتان که در کارخانه نخ‌ریسی در کشوری دور کار می‌کند ارتباط نیابید هیچگاه از این فرصت شغلی آگاه نشوید.

بنابراین به همین سادگی ناچار می‌شود که تا پایان عمرتان در شهر خود به کار دیگری مشغول شوید. اما امروزه با وجود اینترنت، و نیز تاسیس هزاران موسسه‌ی شغل یابی و استخدام، این نکته را تضمین می‌کند که شما از تمام فرصت‌های شغلی که می‌توانند برایتان مناسب باشند باخبر شوید.

۳.فقدان هدف منسجم

این مانع برخلاف دو مورد قبلی کماکان پابر جا است، و هنوز راه حل مناسبی برای آن پیدا نشده است. در حالی که بسیار مهمتر و تاثیرگذارتر از آنها است. تصور کنید امکانات کافی برای کسب تمام مهارت‌ها را در اختیار دارید و یک موسسه‌ی شغل یابی نیز شما را در جریان تمام فرصت‌های شغلی موجود قرار دهد، اما اگر خودتان ندانید که دقیقا چه چیزی می‌خواهید این مسیر به سرانجام نخواهد رسید.

آلن دوباتن

اهمیت شناخت فردی در رابطه با شغل

ما تلاش‌های اندکی در زمینه‌ی شناختن خود و علایق درونی‌مان کرده‌ایم. و همین موضوع باعث می‌شود اغلب سردرگم باشیم. شاید ته دلمان می‌دانیم که به چه کاری علاقه داریم. اما کافیست کسی یک سوال جدی در این باره از ما بپرسد آن وقت متوجه می‌شویم که ذهنمان درباره‌ی این موضوع به قدر کافی انسجام ندارد. یکی از کارهایی که روانشناسان برای حل این مشکل انجام داده‌اند، طراحی پرسشنامه‌هایی ست که تیپ شخصیتی افراد را با توجه به علایق و ترجیحات آنها مشخص می‌کند و سپس شغل‌های مناسب برای هر تیپ شخصیتی را در اختیارشان قرار می‌دهد.

اما متاسفانه این پرسش‌نامه‌ها نیز نسبت به پیچیدگی و عمق شخصیت انسان‌ها ناکافی هستند. برای مثال ممکن است مشاوری که به او مراجعه کرده‌اید تیپ شخصی شما را برای انجام کارهایی مانند حسابداری، مدیریت، روابط عمومی و کارهایی از این دست مناسب بداند. شما به او اعتماد می‌کنید و رشته‌ی تحصیلی و آینده‌ی خود را بر اساس گفته‌ی او انتخاب می‌کنید. غافل از آنکه استعداد و میل درونی شما به سمت نوازندگی است.

استعداد‌های ناکام

متاسفانه همواره گستره‌ی عظیمی از استعدادهای بشری به دلیل عدم شناخت درست از خودمان و راهنمایی‌های اشتباه اطرافیان ناکام باقی می‌ماند. بنابراین امروزه مشکل اصلی ما برای یافتن شغل موردعلاقه‌امان، نداشتن تحلیل دقیق از قابلیت‌های‌مان است. مشکل دیگری که پرسشنامه‌ها و آزمون‌های مذکور دارند این است که افراد را فقط به سمت شغل‌هایی که وجود دارند هدایت می‌کنند. این آزمون‌ها گزینه‌های شغلی کاملا روشنی در نظر دارند و بر اساس همان گزینه‌ها حکم صادر می‌کنند.

در حالی که ممکن است توانایی‌های یک فرد برای شغلی مناسب باشد که عملا وجود ندارد. اما می‌توان آن را به وجود آورد. بنابراین نباید اجازه دهیم آزمون‌های مشاوره‌ای چارچوب‌مند ما را از مسیر که می‌توانیم در آن به موفقیت بزرگی دست یابیم دور کند. در این مطلب موانعی را که اجازه نمی‌دهند هدف منسجمی برای خود تعریف کنیم بررسی می‌کنیم.

کتاب خوب

موانع هدفمند بودن

اغلب مردم وقتی متوجه می‌شوند که ما هنوز شغل مورد علاقه‌ی خود را پیدا نکرده‌ایم و نمی‌دانیم که باید چه کار کنیم واکنش‌های ناخوشایندی از خود نشان می‌دهند. از نظر آن‌ها ما یا خرد کافی برای شناختن علایق خود را نداریم، بهانه‌گیر هستیم و نمی‌خواهیم دل به کار بدهیم و یا به طور کلی فاقد تعهد کاری هستیم.

نباید در مقابل این واکنش‌ها خودتان را ببازید. زیرا هیچ‌کدام از این موارد دلیل اصلی سردرگمی شما نیستند. بلکه علتی که نمی‌گذارد شما یک فعالیت را با تمام وجود انتخاب کرده و به آن شغل مشغول شوید این است که گرفتار اسطوره‌ی رسالت شده‌اید.

 

منظور از اسطوره‌ی رسالت، وضعیتی است که فرد در آن نه به تشخیص و انتخاب خود که به تشخیص و انتخاب خدا یا هر نیروی دیگری ملزم به انجام دادن یک کار خاص می‌شود. در این صورت دیگر برایش مهم نیست که آیا واقعا به آن کار علاقه دارد یا نه. بلکه همین که می‌داند در حال انجام دادن یک مسئولیت خطیر است که به دوش او گذاشته شده خیالش راحت است. و رضایت قلبی دارد.

شغل یک تکلیف دینی نیست

اسطوره‌ی رسالت منشا دینی دارد. و بخش بزرگی از مسیحیت کاتولیک بر پایه‌ی آن استوار است. یعنی کشیش‌ها اغلب خود را برگزیده خدا می‌دانند و معتقدند با داشتن این شغل رسالت بزرگی را به انجام می‌رسانند. همچنین هنرمندان نیز به این گروه پیوستند. تا پیش از دوره‌ی رنسانس نقاشی و مجسمه‌سازی یک حرفه محسوب می‌شد. درست مانند شغل آهنگری، که هر کس می‌توانست با یاد گرفتن مهارت‌های لازم آن را انجام دهد. اما پس از آن هنرمندان نیز خود را صاحبان رسالت دانستند.

برای مثال میکل‌آنژ که بزرگترین هنرمند بود اعتقاد داشت که روحش او را ملزم می‌کند تا بر سقف کلیساها نقاشی بکشد و مجسمه‌هایی از سنگ مرمر بتراشد. شنیدن چنین ماجراهایی باعث شده است تا ما به دنبال آن رسالت بزرگی باشیم که باید در زندگی انجام دهیم. ما دوست داریم کار بزرگ و مهمی انجام دهیم.

در غیر این صورت به هیچ عنوان از شغل خود رضایت نخواهیم داشت. به همین خاطر است که وقتی هنوز در زندگیمان مسیر خاصی نداریم نه تنها هراسان می‌شویم بلکه روحیه‌ی خود را می‌سازیم. و فکر می‌کنیم که ما هستیم تا یک زندگی پیش پا افتاده و یک شغل بی‌اهمیت داشته باشیم.

منتظر الهام نباشید

بدتر از همه، فکر می‌کنیم همه‌ی انسان‌ها باید در مدت زمان کوتاهی مسیر خود را مشخص کنند. ما همچنین تحت تاثیر زندگی برخی از عالمان دینی و هنرمندان، خیال می‌کنیم نیاز نیست هیچ کاری برای پیدا کردن مسیر زندگی خود کنیم، بلکه باید بنشینیم و منتظر الهامات باشیم.

به همین دلیل است که از بچه‌ها سوال می‌کنیم می‌خواهند در آینده چه کاره شوند. زیرا معتقدیم انسان به طور غریزی مسیر زندگی خود را مشخص می‌کند. و اگر یک کودک پاسخی برای این سوال نداشته باشد ممکن است تاسف بخوریم در حالی که این موضوع که شناختی از داده خود نداریم و نمی‌دانیم که دقیقا آن‌ها را در چه مسیری به کار ببندیم کاملا طبیعی است.

شغل مناسب من چیست؟

ماهیت ذهن انسان

حال پس از آنکه پذیرفتیم پیدا کردن علایق و خواسته‌های خودمان نیازمند صرف زمان و توجه بسیار است معضل دیگری از راه می‌رسد. این که فهم ماهیت ذهن انسان بسیار دشوار است. در بهترین حالت ذهن ما از اعماق خود پیام‌هایی منقطع صادر می‌کند مبنی بر اینکه به برخی چیزها اشتیاق دارد و از برخی چیزها بیزار است. ناگهان می‌بینیم، داریم به خودمان می‌گوییم، می‌خواهم یک کار خلاقانه انجام دهم. نمی‌خواهم زندگی‌ام را برای یک شرکت قربانی کنم.

دلم می‌خواهد کارم تاثیر داشته باشد می‌خواهم کار بدرد بخوری انجام دهم. اما واضح است که نمی‌توانیم بر اساس چنین افکار پراکنده و سطحی یک شغل برای خود پیدا کنیم. زیرا هنوز طرح روشنی از ایمان نداریم در اینجا این خطر وجود دارد که به راحتی دست به دامن طرح‌های دیگران شویم.

بنابراین ما نیاز داریم برای خودمان چشم‌انداز طراحی کنیم. برای این کار باید به قوه‌ی تفکر خود بیش از پیش اعتماد کنیم. باید فکر کردن متمرکز بر روی یک موضوع را تمرین کنیم. و در نهایت باید بتوانیم افکاری که در ذهن داریم مرتب و دسته‌بندی کنیم. آن‌ها را هرس کنیم. روابط بین آن‌ها را بسنجیم. و ببینیم که به چه نقطه‌ای منتهی می‌شوند.

فراموش نکنید که انسان پیشاپیش چنین توانایی درون خود دارد که به تحلیل و پردازش اطلاعات بی‌شماری که در جهان هستی وجود دارد بپردازد. پس ذهن خود را دست کم نگیرید و به آن مجال دهید تا افکارتان را شناسایی و آنالیز کند.

اجازه ندهید که ترس از سردرگم ماندن باعث شود به طرح‌های دیگران یا طرح‌های پیش پا افتاده بسنده کنید. پیمودن راه‌های از پیش تعیین شده، راحت‌ترین کاری است که مغز به آن تمایل نشان می‌دهد. اما این فقط یک عادت است و شما می‌توانید آن را کنترل کنید.

شغل دلخواه من

اطلاعات کدگذاری شده

یک نکته‌ی مهم درباره‌ی بررسی داده‌های درون ذهن که باید به آن توجه کنید این است که بخش زیادی از اطلاعات درون ذهن ما کدگذاری شده هستند. در واقع افکار ما نقاب‌های مختلفی دارند که شناسایی آنها را سخت می‌کند. و نباید فریب نقاب‌ها را بخورید. بلکه باید به درستی از آنها رمزگشایی کنیم.

برای مثال اگر ذهن شما پیوسته اعلام می‌کند که از مشاغل مهندسی خوشتان می‌آید اما در عمل هیچگونه رغبتی به کارهای مهندسی نشان ندهید، شاید به خاطر ذهنیت مثبتی است که از کودکی درباره‌ی مهندس‌ها داشتید. بدین ترتیب وقتی از پیام ذهن خود رمزگشایی می‌کنید می‌توانید بفهمید که این پیام چه اندازه صحت دارد و آیا باید به آن توجه کنید یا نه. 

تمرین‌های عملی

شاید برایتان عجیب باشد، آنچه که بیشتراز هر چیزی در هدایت شغلی ما موثر است افکار و آرزوهای کنونی ما درباره‌ی شغل‌های مختلف نیست. بلکه باید به دوران کودکی بازگردیم و ببینیم که:

  • در آن زمان چه فعالیت‌هایی ما را سر ذوق می‌آوردند؟
  • دوست داشتیم برای چه فعالیت‌هایی انرژی صرف کنیم؟
  • آیا پروژه‌های کلاسی را به تنهایی انجام می‌دادیم یا ترجیح می‌دادیم بصورت گروهی کار کنیم؟

این سوالات کوچک راهی به درونی‌ترین و واقعی‌ترین تمایلات ما می‌گشایند و کمک می‌کنند تا جنبه‌های اصلی شخصیت خود را بشناسیم. برای پیش رفتن در این مرحله تمرینات عملی در نظر گرفته شده است که می‌توانید انجام دهید.

معیار‌های انتخاب شغل

تمرین شماره ۱

سه چیز را به یاد آورید که در کودکی از انجام دادنشان لذت می‌بردید. محیطی را که در کودکی در آن بازی می‌کردید، توصیف کنید. هر یک از سه فعالیتی را که در مرحله‌ی پیش نام بردید در چند سطر توصیف کنید. تصور کنید دارید به یک نفر دیگر توضیح می‌دهید که چرا انجام دادن آن کارها را دوست داشتید. چشمانتان را ببندید و به آن فعالیت در کودکی فکر کنید. تمرینی که انجام دادید به شما در شناخت بی‌واسطه‌ی احساسات اصلی‌تان کمک می‌کند.

این اتفاق تقریبا مختص دوران کودکی است. پس از آن به دوره‌ی بلوغ می‌رسیم. و موقعیت اجتماعی برایمان مهم‌تر از لذت می‌شود. سپس به تدریج تحت تاثیر نظام اقتصادی قرار می‌گیریم. و در دوران بزرگسالی آنچه که می‌تواند واقعا به ما لذت بدهد در آخرین درجه‌ی اهمیت قرار می‌گیرد.

یکی از نکاتی که در انتخاب شغل باید به آن توجه کنید این است که هیچگاه به خود نوع کار فکر نکنید. بلکه به ویژگی‌های یک شغل فکر کنید. یعنی نباید شتابزده به عنوان شغلی، طراح گرافیست یا معلم فکر کنید. بلکه باید به لذت‌ها و ناخوشی‌هایی که این شغل‌ها می‌تواند برای شما داشته باشد بیاندیشید و آن‌ها را تحلیل کنید.

حسادت خوب

اما این فقط احساسات لذت‌بخش نیستند، که مسیر شغلی ما را روشن می‌کند. یک ابزار دیگر برای کشف شغل مورد علاقه احساس حسادت است. حسادت کردن که اغلب موجب خجالت‌زدگی و ایجاد حس بد در افراد می‌شود، در حقیقت نوعی واکنش طبیعی از طرف شما نسبت به علاقه‌ای است که درونتان وجود دارد. حسادت کردن به دیگران یک فراخوان به انجام عملی خاص است، که باید به آن توجه نشان داد.

هر کسی که به او حسادت می‌ورزید می‌تواند قطعه‌ای از پازل آینده‌ی شغلی شما را کامل کند. زیرا او نشان می‌دهد که دوست دارید شبیه چه کسی باشید. در چه جایگاهی قرار بگیرید و به چه کاری مشغول باشید. ممکن است یک نفر به خلبان‌ها حسودی کند اما شما هیچ‌وقت نسبت به یک خلبان حسادت نداشته باشید. از این موضوع چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟

تمرین شماره ۲

یک از کسانی را که مورد حسادت شما است را در نظر بگیرید. فهرستی از خصوصیات تحسین برانگیز او تهیه کنید. برای مثال می‌توانید بنویسید شخص موردنظر:

  •  اعتماد به نفس بالایی دارد
  • سنجیده عمل می‌کند
  • ثروتمند است و غیره

از فهرستی که تهیه کردید سه مورد را که بیش از بقیه‌ی موارد حسادت شما را بر می‌انگیزد مشخص کنید. حالا از خودتان بپرسید که چگونه می‌توانید این سه ویژگی را وارد زندگی خود نمایید. به دنبال راه‌های عملی باشید. یکی از اشتباهاتی که اغلب مردم هنگام انتخاب شغل انجام می‌دهند جدی گرفتن اولین محرک‌ها است.

برای مثال تصور کنید یک فیلم مستندی دیده‌اید که موضوع آن کودکان بی‌بضاعت و بدسرپرست بوده است. شما تحت تاثیر تصاویری که در این فیلم دیده‌اید قرار می‌گیرید. و با خود می‌گویید دوست دارم فیلم‌ساز مستند شوم و موضوع کودکان بدسرپرست را آسیب‌شناسی کنم. این تحلیل برای انتخاب کسب‌و‌کار فیلمسازی درست نیست زیرا شما جذب موضوع فیلم شده‌اید.

پس می‌توانید از راه‌های دیگری به دغدغه‌ی خود درباره‌ی کودکان بدسرپرست رسیدگی کنید. یا در مثالی دیگر اگر به خاطر شنیدن یک برنامه‌ی عالی در رادیو بر انگیخته شده‌اید، تا گوینده‌ی رادیو شوید باز هم فریب محرک اولیه را خورده‌اید.

بهترین شغل دنیا

تمرین شماره ۳

به شغل‌های مورد علاقه‌ی خود فکر کنید حالا از خودتان بپرسید چه شد که به این شغل علاقه‌مند شدم؟ حالا همان شغل را بدون در نظر گرفتن محرک اولیه ببینید. آیا هنوز به آن علاقه دارید؟ نکته‌ی مهم دیگر که ممکن است هنگام انتخاب شغل شما را فریب دهد، جنبه‌ی هیجان‌انگیز مشاغل مختلف است.

برای مثال اگر دوست دارید شغلی در حوزه‌ی سیاست داشته باشید، احتمالا سخنرانی کردن در میان هزاران نفر، سفرهای متعدد خارجی، داشتن راننده‌ی شخصی و غیره برایتان هیجان انگیز است.

یا اگر به بازیگر شدن فکر می‌کنید ممکن است فقط جنبه‌ی هیجان انگیز آن مانند ستاره شدن، محبوب بودن در میان مردم  حاضر شدن در مراسم مختلف و غیره را مد نظر قرار داده باشیم. در حالی که تمام شغل بازیگری محدود به این تصاویر هیجان‌انگیز نیست.

تمرین شماره ۴

جنبه‌های هیجان‌انگیز شغلی که مد نظرتان است را تصور کنید. از اینکه تصاویر هیجان‌انگیز شما قدری عجیب و اغراق شده باشند نترسید و با خودتان روراست باشید. با خود فکر کنید و ببینید جنبه‌های هیجان انگیزی را که در یک شغل پیدا کرده‌اید در شغل‌های دیگری می‌توانید بیابید؟ هیجانات خود را صورت بندی کنید و دغدغه‌ی اصلی خود را بشناسید.

دوازده جنبه‌ی لذت‌بخش کار

در این قسمت با دوازده ویژگی لذت‌بخش کار در زندگی انسان آشنا می‌شوید. دقت کنید که هیچ شغلی هر دوازده ویژگی لذت‌بخش را یکجا ندارد. بعضی جنبه‌ها در یک شغل کمرنگ‌تر و بعضی پررنگ‌تر هستند. اتفاقی که می‌افتد این است که با مرور این دوازده جنبه‌ی مختلف؛ ذهن شما، ناخودآگاه برخی از آن‌ها را مهم‌تر تلقی می‌کند. بنابراین شما می‌توانید این دوازده مورد را اولویت‌بندی کرده و شغل خود را بر اساس الگوی شخصی خویش انتخاب کنید.

۱.لذت پول درآوردن

جذابیت پول درآوردن در این نکته نهفته است که سندی موثق بر توانمندی و مهارت شما در یک کار محسوب می‌شود. در واقع رسیدن به رفاه اقتصادی بیشتر مزیت دوم پول درآوردن است. مزیت اول و اصلی آن همین ارتباط مستقیم با توانایی‌های فرد است. برای مثال وقتی یک تاجر بیشتر سود می‌کند به این معناست که هوش کافی را برای تشخیص نیازهای مشتریان خود به کار بسته است. و این موضوع برای او لذت بخش است.

۲. زیبایی

همه‌ی ما انسان‌ها نسبت به یک چیدمان زیبا، یک لباس زیبا و هر آنچه که از نظرمان معیارهای زیبایی را دارد احساس خاصی داریم. ما دوست داریم زیباترین اشیا را داشته باشیم. در خانه‌ی زیبایی زندگی کنیم و لباس‌هایی بپوشیم که ترکیب رنگی و دوخت اصولی و شیکی دارد. ما از زیبایی لذت می‌بریم.

لذت خلاقیت ما از کودکی گرفته تا بزرگسالی همواره از چیزهای تازه و غریب استقبال می‌کنیم. دوست داریم در غذا، لباس ابزار و باقی چیزها به ترکیب‌های جدیدی دست یابیم. در واقع ما بیشتر از آن که عاشق چیزهای تازه باشیم، از پیدا کردن راه حل‌های تازه و خلاقانه لذت می‌بریم.

کسب‌و‌کار پولساز و پردرآمد

۴. لذت فهم

حتما شما هم مانند همه‌ی کودکانی که می‌شناسید، وقتی بچه بودید پدر و مادر خود را با پرسیدن کوهی از سوال درباره‌ی همه چیز، از نحوه‌ی کار کردن سشوار گرفته تا حیوانات مختلف سوال پرسیده‌اید. در بزرگسالی وقتی با توضیح معلم می‌فهمیدید که برف چگونه تشکیل می‌شود احساس رضایت خاصی پیدا می‌کردید.

باز هم در بزرگسالی همچنان مشتاق دنبال کردن اخبار و گزارش‌هایی هستید که درباره‌ی یک موضوع یا رخداد توضیح می‌دهند. و کمک می‌کنند تا از آن قضیه سر در بیاورید همه‌ی این‌ها به خاطر آن است که انسان تمایل به فهمیدن واقعیت دارد. این مسئله برای‌مان لذت بخش است.

۵. لذت ابراز خویشتن

بچه‌ها از این که نظرشان را در مورد یک موضوع خاص جویا شویم خوشحال می‌شوند. خود ما در بزرگسالی نیز از اینکه کسی به حرف‌مان گوش نمی‌دهد دلخور می‌شویم. این دلخوری به خاطر خودخواهی و خودشیفتگی نیست. بلکه از تمایل ما انسان‌ها به ابراز علایق خودمان می‌آید. ما از این که دیگران را در جریان علایق و سلیقه‌ی خود بگذاریم و باعث شویم تا ما را بیشتر بشناسند لذت می‌بریم.

۶. لذت فناوری

برای اغلب ما مردم، فناوری به معنای به کارگیری ابزارهای خاص برای رفع نیازهای مختلف‌مان است. حتی یک مداد هم نمونه‌ای از یک فناوری ساده است که کارکرد مخصوص به خود را دارد. ما وقتی به آینده فکر می‌کنیم از تصور فناوری‌هایی که قرار است به وجود بیایند هیجان زده می‌شویم و از این که ماشین‌ها در خدمت انسان‌ها باشند لذت می‌بریم.

۷. لذت یاری به دیگران

یکی از جنبه‌های اصلی هرگونه شغل و فعالیتی خدمت کردن به گران است. ما دوست داریم مشغول به کار شویم، تا به طریقی به رفع نیازهای مختلف دیگران و بهتر شدن زندگی آنها کمک کنیم. این خصلت از کودکی در ما وجود دارد. تصور کنید وقتی از یک کودک می‌خواهیم تا در مراحل آشپزی به شما کمک کند چقدر خوشحال می‌شود و از کمک کردن لذت می‌برد.

روانشناسی انتخاب شغل

۸. لذت رهبری

ما انسان‌ها از اینکه دیگران ایده‌های‌مان را به اجرا بگذارند لذت می‌بریم. رهبری کردن یکی از ویژگی‌های لذت‌بخشی که انسان می‌تواند تجربه کند.

۹. لذت تدریس

بعضی از مردم از این که اشتباهات دیگران را به آنها گوشزد کنند آنها را در یادگیری مهارتی خاص یاری کنند و دانش خود را در اختیار آنها قرار بدهند احساس رضایت و شادی فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کنند. این همان لذتی است که در تدریس کردن نهفته است.

۱۰. لذت استقلال

بعضی از مردم برخلاف افراد دیگر که به دنبال الگوبرداری از دیگران هستند و اعتماد به نفس انجام دادن کارها را به شیوه‌ی خودشان را ندارند، همواره دوست دارند سبک منحصر به فرد خود را در زندگی دنبال‌کنند. آن‌ها در هر موردی نظر خاص خودشان را دارند. و از اینکه توسط دیگران کنترل یا هدایت شوند اجتناب می‌کنند. زیرا از مستقل بودن لذت می‌برند.

۱۱. لذت نظم

اگر شما هم اهل کلکسیون جمع کردن هستید برایتان مهم است که لوازم‌تان را با ردیف خاصی بچینید. دوست دارید همه‌چیز طبق برنامه پیش برود و فعالیت‌های ناگهانی و بداهه شما را آزار می‌دهد. این به این معناست که نظم یکی از ویژگی‌های لذت‌بخش زندگی‌تان محسوب می‌شود.

چه شغلی مناسب روحیه من است؟

۱۲. لذت طبیعت

انسان ارتباط جدایی‌ناپذیری با طبیعت دارد. حتی در زندگی مدرن و شهری امروز نیز بسیاری از مردم به دنبال سفر به نقاط بکر طبیعت هستند. سعی می‌کنند باغچه‌ی کوچکی در خانه برای خود دست و پا کنند و برای گل و گیاه اهمیت خاصی قایلند.

تمام این تمایلات به دلیل لذتی است که طبیعت در انسان ایجاد می‌کند. همه‌ی ما به یک اندازه با دوازده لذتی که نام برده شد ارتباط برقرار نمی‌کنیم. شاید یک نفر از پول‌درآوردن لذت بیشتری ببرد و نفر دیگر از به دست آوردن استقلال.

حالا بهتر است یک کاغذ و قلم بردارید و لذت‌های خود را به ترتیب اولویت یادداشت کنید.

سپس یکی از گزینه‌های شغلی خود را که به آن فکر می‌کنید در کنار فهرست لذت‌ها بنویسید و ویژگی‌های آن شغل را برشمرید. در قدم بعدی ببینید که آیا این شغل ویژگی‌های بخشی که برای شما مطرح است را در بر می‌گیرد، یا نه.

توجه داشته باشید که این شغل باید سه ویژگی ابتدایی فهرست شما را پوشش دهد در غیر این صورت حتی اگر شغلی که مد نظرتان هست، بسیار عالی و جذاب هم باشد برای شما مناسب نیست. برای پیش رفتن بهتر این تمرین می‌توانید آن را با یک دوست انجام دهید. حرف زدن با یکدیگر درباره‌ی فهرست لذت‌ها کمک می‌کند تا به جزییات بیشتر و دقیقتری دست یابید.

خطاهای متداول در انتخاب شغل

 یکی از وضعیت‌های نادرستی که هنگام انتخاب شغل دچارش می‌شویم کلید کردن روی یک شغل خاص است. منظور از کلید کردن این است که فکر می‌کنیم تمام آینده و موفقیت ما تنها و تنها در گرو یک شغل خاص است. در حالی که این موفقیت به هیچ عنوان واقع‌بینانه و امیدوارانه نیست.

یعنی تمام شواهد نشان می‌دهد که اگر مشغول به آن کار شویم بسیاری از نیازهای ما برطرف نخواهد شد. و ما موقعیت ناخوشایندی را تجربه خواهیم کرد اما باز هم بر آن شغل اصرار می‌ورزیم و معتقدیم جز آن کار دیگری نمی‌توانیم بکنیم چنین وضعیتی را با علاقه داشتن اشتباه نگیرید.

ما حتی گاهی در روابط شخصی خود روی یک فرد خاص کلید می‌کنیم معتقدیم به جز او نمی‌توانیم با هیچ کس دیگری ارتباط برقرار کرده و زندگی کنیم در حالی که وقتی به آن فرد وقت می‌گذرانیم یا در حال تحقیر شدن هستیم یا بحث و جدل زیادی بین مان در می‌گیرد. اما ما نمی‌خواهیم واقعیت را ببینیم و همچنان معتقدم که فقط در کنار آن شخص خوشبخت خواهیم شد.

راه رهایی از تله کلید کردن

راه رهایی از این تله‌ این است که به ویژگی‌هایی که در شغل مورد نظرمان یا در فرد مقابلمان وجود دارد بیاندیشیم و سعی کنیم بفهمیم که چه چیزی باعث می‌شود ما خوشبختی و موفقیت خود را در گرو داشتن آن شغل یا رابطه بدانیم. باید سعی کنیم تعلق خود را به ویژگی‌ها تقویت کنیم و نه به شغل یا فردی خاص. هدف از این توصیه این نیست که آنچه که از آن چه که علاقه دارید دست بکشید. بلکه هدف این است که ویژگی‌های مورد علاقه‌ی خود را در بهترین بستر ممکن دنبال کنید.

برای مثال اگر شما روی شغل روزنامه‌نگاری کلید کرده‌اید و سال‌ها بدون دریافت دستمزد خوبی در روزنامه‌های مختلف مقاله نوشته‌اید و هنوز نمی‌توانید به عنوان یک شغل با تمام مزایایی که باید داشته باشد روی روزنامه‌نگاری حساب کنید، پس بهتر است برای ادامه‌ی مسیرتان فکر جدی‌تری کنید. اگر خیلی سخت روی این فعالیت کلید کرده باشید پیشنهاد فکر کردن به شغل‌های دیگر برای شما چه بسا توهین آمیز هم باشد.

اما واقعیت این است که باید بدانیم دقیقا چه چیزی در شغل روزنامه نگاری وجود دارد که برای شما مهم است. ممکن است با کمی فکرکردن متوجه شوید که از تحلیل و بررسی اتفاقات لذت می‌برید و برای همین دوست دارید روزنامه‌نگاری کنید.

حالا تصور کنید یک شرکت مهندسی بازرگانی به کسی مانند شما نیاز دارد تا اتفاقات آن حوزه را به طور مرتب بررسی و تحلیل کنید. این همان کاریست که در روزنامه نگاری به آن علاقه دارید با این تفاوت که مزایای بسیار بیشتری برای‌تان دارد.

توجه به خروجی کار

راه دیگری که در مسیر انتخاب شغلی بسیار راهگشاست توجه به خروجی فعالیت‌های مختلف و ارتباط آن با روحیه و توانایی‌ها خودمان است. برای مثال خروجی یک موسسه‌ی بازرگانی کارمندانی هستند که روابط عمومی بسیار بالایی دارند و همواره در حال سنجیدن سود و زیان معاملات هستند. آیا شما این خروجی را دوست دارید؟ یا خروجی یک آتلیه‌ی طراحی دکوراسیون داخلی را؟

در این مثال اگر شما دارای خلاقیت بصری باشید قطعا شغل دوم را ترجیح می‌دهید. روی دیگر این رویکرد تشخیص دادن ورودی‌هایی ست که هر شغلی نیاز دارد. بسیاری از مردم در تشخیص ورودی‌های مورد نیاز یک شغل دچار خطا می‌شوند و به سادگی از کنار شغل‌هایی که می‌توانند برایشان مناسب باشند می‌گذرند.

برای مثال صنعت کشتیرانی را در نظر بگیرید کسی که از دریا خوشش نمی‌آید و در انجام محاسبات و کار با ماشین‌ها بسیار ضعیف است فکر می‌کند نباید حتی به کشتیرانی نزدیک شود در حالی که اگر درباره‌ی این شغل درستی تحقیق کند متوجه می‌شود که صنعت کشتیرانی نیازمند جذب افرادیست که با روابط بین‌المللی آشنا باشند، توانایی مذاکره و پیش بردن پروژه‌های بزرگ راد شته باشند. یا در حوزه‌ی تبلیغات و برگزاری همایش کار کنند.

ورودی‌ها و خروجی‌ها را در نظر بگیرید

در واقع در اکثر مواقع میان ورودی‌هایی که یک شغل نیاز دارد با خروجی‌های آن تفاوت عمده وجود دارد. این تفاوت ممکن است گمراه کننده باشد پس توصیه‌ی اصلی این است که ورودی‌های مورد نیاز برای یک شغل را از خروجی‌های آن بررسی کنید تا فرصت‌های شغلی را به سادگی از دست ندهید.

تمرین اول

ویژگی‌های شغلی را که روی آن کلیک کرده‌اید و با تمام ضررهایی که بهتان می‌رساند هنوز به دنبال آن هستید بنویسید. سپس با تحقیق و فکر کردن شغل‌های دیگری را که دارای این ویژگی هستند بیابید.

تمرین دوم

صنایع شرکت‌ها و مشاغل گوناگونی را در نظر بگیرید درباره آنها تحقیق کنید و خروجی که دارند را بررسی کنید. خروجی کدام شغل‌ها مورد علاقه‌ی شماست حال به ورودی‌هایی که شغل‌های مورد نظرتان نیاز دارند فکر کنید ورودی کدام شغل مطابق با توانمندی‌های شماست.

ویژگی کسب‌و‌کار‌های سودده

نقش خانواده در مسیر شغلی ما

در گذشته سرنوشت شغلی یک نسل پیشاپیش توسط نسل قبلی تعیین می‌شد. افراد معمولا شغل پدر و پدربزرگ خود را ادامه می‌دادند. از این روی گزینه‌های شغلی آنها بسیار محدود بود و گاهی منحرف شدن از مسیر شغلی خانوادگی تاوان سنگینی به دنبال داشت.

اما به مرور زمان و با تغییر نگرشی که در نسل‌های جدیدتر اتفاق افتاد این توان‌ها کمتر شد. البته که هنوز به طور کامل در همه جا از بین نرفته است. و هنوز هم کسانی هستند که به دلیل مخالفت‌های خانوادگی نمی‌توانند شغل مورد علاقه‌ی خود را در پیش بگیرند.

بنابراین در حال حاضر ما یک آزادی انتزاعی و نسبی به دست آورده‌ایم. چرا که همچنان در پس ذهن خود به رضایت و خواست خانواده هم فکر می‌کنیم. در پس ذهن ما چیزی به نام چار‌چوب‌های شغلی خانواده وجود دارد، که به طور غیر مستقیم در مسیر شغلی ما تاثیر می‌گذارد. این چارچوب‌ها ما را به سمت گزینه‌های شغلی خاص سوق می‌دهد و بدون آن که متوجه باشیم مانع از آن می‌شود که خودمان را به طور کامل وقف یک شغل خاص کنیم.

اما چارچوب‌های شغلی خانواده از چه چیزهایی ساخته شدنده‌اند؟ در وهله‌ی اول چارچوب شغلی یک خانواده را اطلاعات آنها از جهان کسب و کار می‌سازد. اگر در تمام نسل‌های یک خانواده حتی یک مهندس هم پیدا نشده و همه وکیل و قاضی باشند، رفتن به سمت مهندسی از چارچوب آنها خارج است. زیرا اطلاعات کافی درباره مهندسی ندارند. و نگران عواقب این شغل برای شما هستند. به‌اصطلاح آنها نگران آینده‌ی نامعلوم شما در این شغل هستند زیرا چیزی درباره‌ی آن نمی‌دانند.

راهکار خروج از چارچوب‌های ذهنی

چنین وضعیتی یک مانع بیرونی و نادرست محسوب می‌شود. شما می‌توانید با آشنا کردن خانواده‌ی خود با شغل مورد نظرتان نگرانی آن‌ها را رفع کنید. عامل دیگری که به چارچوب شغلی خانواده شکل می‌دهد باورها و نگرش آنها است. اگر اغلب اعضای یک خانواده پزشک باشند احتمالا نجات دادن جان انسان‌ها را بالاترین ارزشی می‌دانند که یک شغل می‌تواند داشته باشد.

در چنین فضایی که کسی ارزش کار هنری را درک نکرده است رفتن به سمت تئاتر و نقاشی و کارهایی از این دست سخت است. زیرا باید بتوانیم چارچوب ارزش‌های شغلی خانواده‌ی خود راگسترش دهید. به طور کلی می‌توانیم بگوییم که چارچوب‌های شغلی خانوادگی حاصل دو چیز است.

چیزهایی که والدین مان ارزشمند می‌دانند و نسبت به آن اشتیاق دارند. و چیزهاییکه از آنها هراس دارند و گریزانند. این هراس همانطور که گفته شد ممکن است حاصل محدود بودن تجربیاتشان باشد. یا حاصل باورهایی که دارند.

هرچند امروزه کمتر والدینی فرزند خود را مجبور به انتخاب شغلی که خودشان آرزویش را داشتند می‌کنند. اما آرزوهای شغلی آنها در اتمسفر روانی خانه پخش می‌شود. والدین به طور غیر مستقیم نگاه تحقیرآمیز به یک شغل را به ما منتقل می‌کنند.

به طور غیر مستقیم به ما القا می‌کنند که فلان شغل در شان ما نیست و یا با داشتن یک شغل خاص زندگی رویایی خواهیم داشت. ما نیز ناخودآگاه سعی می‌کنیم خواسته‌های خود را با آرزوها و رویاهای والدین‌مان همسو کنیم. اما نکته‌ی مهم این است که باید بتوانیم واقعیت را از تخیلات والدین خود تشخیص دهیم.

تمرین:

  • پدر و مادر شما نسبت به کدام شغل‌ها نگاه مثبت و نسبت به کدام شغل‌ها نگاه منفی دارند؟ آن‌ها را فهرست کنید.
  • منشا نگاه مثبت یا منفی آنها را پیدا کنید به دنبال داستان خاطره و هرگونه سرنخی باشید که نگاه آن‌ها را به یک شغل منفی یا مثبت کرده است.
  • حالا برای خود تعیین کنید که نگاه مثبت یا منفی والدینشان چقدر واقعیت دارد.

یکی دیگر از نقش‌هایی که خانواده در مسیر شغلی ما ایفا می‌کند این است که همواره باید نسبت به آنها یک قدم جلوتر باشیم. در واقع یکی از نشانه‌های موفقیت شغلی ما این است که نسبت به والدین خود موفق‌تر باشیم. منظور ما از موفقیت می‌تواند در هر خانواده متفاوت باشد. اما به طور کلی به معنای رفع نقاط ضعفی است که در والدین خود دیده‌ایم.

برای مثال اگر مادر ما همواره از شغل ملال‌انگیز خود ناله می‌کند یا پدرمان از نداشتن درآمد کافی شکایت دارد ما به دنبال شغلی می‌رویم که کمتر ملال‌انگیز باشد و درآمد مناسبی برای‌مان داشته باشد. بدین ترتیب احساس می‌کنیم مسیر را درست پیش رفته‌ایم.

پس اگر می‌خواهید شغلی داشته باشید که به شما احساس موفقیت و پیشرفت بدهد سعی کنیداد با نقاط ناخوشایندی که والدین‌تان در شغل خود دارند روبرو شوید و به دنبال این باشید که از اشتباهات آن‌ها درس بگیرید و موفق‌تر از آنها عمل کنید.

باور‌های اشتباه در مورد شغل

بازدارنده‌های درونی و بیرونی در انتخاب شغل موردعلاقه

یکی از اشتباهات رایج در فرایند انتخاب شغل این است که برنامه‌ی شغلی خود را کمال‌گرایانه طراحی می‌کنیم. دقت کنید که کمال گرایی اگر با واقعیت پیوند داشته باشد به هیچ عنوان بد نیست. اما برای مثال وقتی شما به دلیل عملکرد عالی مهندسی که برج معروفی را ساخته است وارد شغل معماری می‌شوید و هیچ برآورد منطقی از توانایی‌های خود در زمینه‌ی معماری ندارید در حقیقت در دام کمال‌گرایی افتاده‌اید.

گرفتار شدن در دام کمال‌گرایی یعنی گرایش شدید به کمال مطلوب در یک شغل بدون داشتن اطلاعات و توانایی‌های کافی برای رسیدن به آن نقطه. بدین ترتیب اگر چنین مسیری را دنبال کنید دچار تناقضات آزاردهنده‌ای می‌شوید که بالاخره شما را خسته نا‌امید و سرخورده می‌کند.

همچنین کمال‌گرایی باعث می‌شود تحمل زمین خوردن و دوباره بلند شدن را نداشته باشید. دلتان بخواهد یک شب در شغل‌تان به همان جایگاهی برسید که معروفترین فرد آن شغل را دارد در حالی که هیچ اطلاعاتی از شکست‌ها و تلاش‌های آن فرد ندارید.

از این زاویه کمال‌گرایی نوعی بی صبری و ناشکیبایی در ما ایجاد می‌کند که اجازه نمی‌دهد روال درست به نتیجه رسیدن کارها را دریابیم. هرگاه احساس کردی برای رسیدن به قله‌ی یک شغل بی‌قراری می‌کنید یا اگر با یک بار شکست خوردن در شغل مورد علاقه‌‌اتان فکر کردید که دیگر به درد این کار نمی‌خورید بهترین کار این است که به سراغ زندگینامه‌ی افراد مشهور در حوزه‌ی مورد علاقه‌‌تان بروید و با پستی و بلندی‌هایی که در مسیر شغلیشان داشتند آشنا شوید.

تله وظیفه‌گرایی

یک تله‌ی دیگر در مسیر انتخاب شغل مورد علاقه وظیفه‌گرایی است. وظیفه‌گرایی یکی از ویژگی‌های زندگی بشر بوده که او را به انجام دادن کارهای مختلف سوق داده است. این ویژگی در جوامع و فرهنگ‌های گوناگون به شکل‌های مختلفی بروز پیدا می‌کند.

به همین دلیل است که اغلب دانشجویان پس از اتمام دوران تحصیلات‌شان از خود می‌پرسند حالا باید چه کار کنم؟ از میان کسانی که این سوال را از خود می‌پرسند کمتر کسی به دنبال این است که بداند حالا دوست دارد چه کار کند. اکثریت به دنبال این هستند که با توجه به درسی که خواندند وظیفه‌ی خود را در قالب یک شغل انجام دهند.

بخشی از این تمایل به دلیل نیاز به درآمد است. اما فراموش نکنید که در اقتصاد مدرن کسانی موفق هستند که خود را وقف کارشان می‌کنند و این مستلزم آن است که عاشق کارتان باشید. تا بتوانید وقت زیادی برای آن صرف کرده و در نتیجه درآمد خوبی کسب کنید. حالا از خودتان بپرسید که اگر پای وظیفه و انجام دادن کاری که آن را یادگرفته‌اید درمیان باشد، دوست دارید چه شغلی داشته باشید.

سندرم شیاد پنداری

تله‌‌ی بعدی سندرم شیاد پنداریست از آنجایی که ما زندگی درونی دیگران را نمی‌بینیم و فقط از بیرون آن خبر داریم، این زاویه‌ی دید باعث می‌شود دیگران را فاقد هرگونه اشکال و ضعف بدانیم. و تصور کنیم دیگران بسیار زرنگ‌تر از ما هستند بنابراین پیشاپیش آنها را برای موفقیت محق‌تر از خودمان می‌دانیم.

راه‌حل سندرم شیادپنداری

راه حل سندرم شیادپنداری این است که یک جهش ایمانی سرنوشت‌ساز انجام دهیم. یعنی این نکته را بپذیریم و به آن ایمان داشته باشیم که ذهن دیگران هم مثل ذهن ما کار می‌کند. و هر جنبه‌ی شرم‌آوری که در وجود خود سراغ داریم ممکن است در وجود تک‌تک آن‌ها نیز پیدا شود.

یکی از جنبه‌هایی که هنگام تغییر شغل و آغاز کردن شغل مورد علاقه خودنمایی می‌کند، نام سرمایه‌گذاری شغلی است. منظور از سرمایه‌گذاری شغلی صرف زمان هزینه و انرژی در یک مسیر شغلی است. تصور کنید چند سال به عنوان کارشناس بیمه کار کرده‌اید و حالا متوجه شده‌اید که شغل مورد علاقه‌ی شما این نیست. این اولین علامت برای تغییر شغل است اما وقتی عمل به میان می‌آید شما از اینکه سرمایه‌گذاری مالی و زمانی که روی این شغل کرده‌اید رها کرده و از صفر شروع کنید می‌ترسید.

راه‌حل غلبه بر هراس

راه‌حل غلبه بر هراس در چنین موقعیتی فکر کردن به آینده است. اگر حتی ده سال در یک شغل زحمت کشیده‌اید، سی سال آینده‌ی عمرتان در مقایسه با ده سال گذشته عدد بزرگتر و مهمتری است. هیچکس با ثابت قدم بودن در یک مسیر اشتباه به موفقیت نرسیده است.

چنین مسئله‌ای درباره‌ی روابط انسانی هم پیش می‌آید. اگر چندین سال از عمر خود را در رابطه با فردی گذرنده‌اید که نقاط تاریک آن بیشتر از نقاط روشن بوده و همواره به فکر پایان دادن به آن رابطه و ساختن رابطه‌ی جدید هستید یک عامل بازدارنده‌ی بزرگ سر راه‌تان وجود دارد. و آن دام سرمایه‌گذاری عشقی است.

وقتی به این فکر می‌کنید که زمان و انرژی و احساسات خود را در این رابطه صرف کرده‌اید، برای نگه داشتن آن مصمم‌تر می‌شوید و چشمتان را بر آسیب‌هایی که در طولانی مدت خواهید خورد می‌بندید. هرچه سنتان بیشتر باشد این دام‌ها بیشتر پابندتان می‌شود. تنها کلید نجات از این دام‌ها تلاش برای داشتن چشم انداز بلند مدت است.

زندگی کردن درون حبابهای زمانی یعنی ارتباط نداشتن با افرادی که سن و سال بیشتری از خودمان دارند به مشکل سرمایه‌گذاری شغلی و عشقی دامن می‌زند زیرا باعث می‌شود فقط جوانب زندگی حال حاضرمان را بسنجیم.

رشد کسب و کار

تغییرات مخرب

یکی دیگر از موانعی که تغییر شغل و یا انتخاب شغل که با چهارچوب‌های شغلی خانوادگی و فرهنگی ما فاصله‌ی زیادی دارد را سخت‌تر می‌کند فکر کردن به تغییراتی ست که همه چیز را نابود و محو می‌کند. چنین تغییری را انقلاب مینامیم. تصور انقلاب می‌تواند بازدارنده و هراس‌انگیز باشد. رویکرد بهتر این است که به دنبال تغییرات کوچک تدریجی و یک فرایند تکاملی گام به گام باشیم نه یک دگرگونی انقلابی.

تمرین

به ده و بیست سال آینده فکر کنید ویژگی‌هایی که امروز برایتان مهم و لذت بخش هستند در بیست سال آینده هم همین‌قدر برایتان اهمیت دارند؟

ما فقط یک شعله به قدر کافی خوب لازم داریم نه بیشتر

احتمالا همه‌ی انسان‌هایی که در شغل مورد علاقه‌ی خود مشغول به کار هستند هر از گاهی به شغل‌های دیگری که می‌توانستند در آنجا نیز بدرخشند فکر می‌کنند. بخشی از این اتفاق به دلیل طبیعت تنوع طلب ماست. بخشی دیگر به دلیل کمال‌گرایی و بخش عمده‌ی آن نیز به دلیل این است که ما حقیقتا در مشاغل بسیاری استعداد داریم که محدودیت عمر اجازه‌ی پرداختن به آنها را به ما نمی‌دهد.

بنابراین فکر کردن به شغل‌های دیگر در عین داشتن شغل مورد علاقه به هیچ عنوان نشانه‌ی بی‌تعهدی شما نیست. در واقع ما فراتر از آن چیزی هستیم که در دنیای شغل مجال بروز را می‌یابیم. و مدل بازار کار ما را مجبور می‌کند تا فقط یک جنبه‌ی وجودی خود را به نمایش بگذاریم.

به ویژه در بازار کار امروزی برای موفقیت چاره‌ای جز متخصص شدن در یک حرفه نداریم. بنابراین با در نظر گرفتن استعدادها و توانایی‌های متعددی که دارید در نهایت باید بهره‌برداری از یکی از آنها برایتان اولویت داشته باشد.

یک روانکاو بریتانیایی به نام دونالد وینیکات در مواجهه با والدین کمال‌گرایی که فکر می‌کردند با وجود تلاش زیاد هنوز هم پدر و مادر خوبی برای فرزندان خود نیستند یک نظریه‌ی جالب مطرح کرد. او معتقد بود به قدر کافی خوب بودن بسیار ارزشمندتر و محترمانه‌‌تر از عالی بودن است. بنابر نظر وینیکات نیاز نیست تا بی‌نقص باشید بلکه باید به قدر کافی خوب باشید. این نظریه درباره‌ی زندگی شغلی ما نیز صادق است.

شغل ایده‌آل

باید به دنبال یک شغل ایده‌آل و بی‌نقص باشیم زیرا چنین شغلی وجود ندارد بنابراین هدف ما پیدا کردن یک شغل به قدر کافی خوب است. یعنی شغلی که در طیف کاملی از نقایص معمولی است. گاهی اوقات حوصله‌مان را سر می‌برد جنبه‌های پرزحمت و مایوس کننده دارد گاهی اضطراب‌آور است گاهی مجبورمان می‌کند مورد قضاوت قرار بگیرید که هیچ ارزشی برایتان ندارند. و از طرف دیگر دارای طیف کاملی از ویژگی‌های خوب و لذت‌بخش است.

گاهی واقعا از انجام دادن کارتان هیجان‌زده‌ می‌شوید. به تلاش‌های بی‌دریغ شما توجه می‌شود و پاداش می‌گیرید. دوستان خوبی پیدا می‌کنید کسانی که هدف مشترکی با شما دارند. و چیزی شبیه به این. وقتی که یک شغل به قدر کافی خوب دارید لازم است که گاهی از نو عاشق شوید.

برای هر کسی پیش می‌آید که شغلی که سال‌ها پیش به دلیل علاقه و استعداد در آن قدم گذاشته است به مرور برایش تکراری و ناخوشایند شود. این احساس حاصل روزمرگی است و به هیچ وجه نباید اجازه دهید شغل شما را زیر سوال ببرد.

بلکه می‌توانید از طریق راه‌های مختلف به خودتان ثابت کنید که هنوز هم به این شغل علاقه دارید. مرور خاطرات شروع کار گفتگو با دیگران و معرفی درباره‌ی شغل خود و رصد کردن اخبار مربوط به آن از جمله کارهایی است که می‌توانید انجام دهید.

تمرین پایانی

تصور کنید می‌خواهید با کسی که در شغل مورد علاقه و مورد نظر شما مشغول‌به کار است، مصاحبه‌ای انجام دهید.

چه سوالاتی از او می‌پرسید؟ این سوالات نشان می‌دهند که واقعا چه چیزهایی در آن شغل برای شما مهم است. ممکن است بپرسید از درآمدت راضی هستی؟ آیا هیچ وقت سرکار حوصله‌ات سر رفته؟ بعد از زمان کاری ذهنت چقدر درگیر کار باقی می‌ماند؟ این شغل چقدر جای پیشرفت دارد؟ و سوالاتی از این دست.

فکر می‌کنید پاسخ طرف مقابل شما به این سوالات چه باشد؟ برای یافتن پاسخ‌های واقعی می‌توانیم تحقیق و پرس و جو کنیم و یا این مصاحبه را به طور واقعی با یک نفر انجام دهید.

باور داشته باشید که وقتی از خود می‌پرسیم قرار است با زندگی شغلی خود چه کنیم بخش عمده‌ای از پاسخ صحیح را درون خودمان داریم. کافی است سمت آن حرکت کنیم اما این مسیر پر پیچ و خم است نباید خیلی زود خسته و ناامید شویم.

دانلود کتاب شغل مورد علاقه من

ندا‌های درونی

همه‌ی ما دارای نداهای درونی هستیم که با ما سخن می‌گوید این نداهای درونی می‌توانند به اعتماد به نفس ما اضافه کنند و جسارت رفتن به سمت شغل مورد علاقه‌ی مان را در ما ایجاد کنند. اما گاهی اوقات نیز ممکن است کاملا برعکس کار کند. برای مثال ممکن است شما واقعا توانایی و استعداد زیادی برای خلبان شدن داشته باشید اما نداهای درونیتان مدام بگویند نه نمی‌توانی.

نداهای درونی همیشه حقیقی نیستند بلکه بیشتر تحت تاثیر محیط بیرون و نظرات دیگران هستند پس اجازه ندهید نداهای درونی منفی بر توانمندی‌های شما سایه اندازند. فراموش نکنید که حسادت‌های اشتباه هم می‌توانند مسیر شغلی شما را به بیراهه بکشند. اما گاهی دلیل پیدا نکردن شغل مورد علاقه بسیار ساده‌تر از این حرفهاست. آن هنگام شما خسته‌اید.

به خودتان فرصت استراحت کردن بدهید و با ذهنی باز به شغل آینده‌تان فکر کنید خستگی روحی و ذهنی می‌تواند بهترین شغل‌های دنیا را برای شما تبدیل به بهترین شغل‌ها بکند. و ممکن است یک باره خیال کنید واقعا به هیچ شغل و فعالیتی علاقه ندارید. در چنین موقعیتی نترسید بلکه اجازه دهید ذهنتان خستگی در کند آن وقت دوباره علایق و تمایلات خود را بروز خواهید داد.

امتیاز مطلب:
[تعداد: 3 میانگین: 4.7]

 

ترتیب خواندن مقالات

 

کتاب نسخه جدید روشی برای بهبود کیفیت زندگی
اینستاگرام ما
تلگرام ما

6 thoughts on “خلاصه کتاب شغل مورد علاقه من برای انتخاب شغل مناسب

  1. رضایی گفته:

    این کتاب را من قبلا مطالعه کرده بودم. کتاب خیلی خوبی هست. اما این مقاله واقعا خیلی مفید بود و کاملا جامع.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *